twt.fm / the clash [sandinista cd 1 track #9] "guns of brixton #iranelection"
The Clash [Sandinista Cd 1 Track #9] "Guns Of Brixton #Iranelection"
A massive memorial in Tehran's Behesht Zahra cemetery is currently underway in Tehran, 40 days after the death of several protesters, including Neda Agha-Soltan, whose death at a protest was videotaped and seen around the world.
YouTube footage already has leaked out, showing thousands of mourners chanting the name of Mir-Hossein Mousavi, the opposition leader who ran and lost against President Mahmoud Ahmadinejad in elections last month.
Another video shows protesters chanting, "God is great!"
As night approached, word came that more people were gathering in front of Tehran's Grand Mossala mosque for another round of protests.
-- Jahd Khalil in Beirut
Videos: Demonstrators gathering at Tehran's Behesht Zahra cemetery.
A heartfelt song written by Iranian-American duo 'Mozane' as a homage for the brave people in Iran who risked and lost their lives during the recent protests. The song feat. Charlie Waymire on drums..
A short film by "Koyaanisqatsi" director Godfrey Reggio produced at Fabrica (www.fabrica.it) in Italy with Angela Melitopoulos and Miroslav Janek and produced by Massimo Cortesi.
يكی از پيشكسوتان قرآنی كشورمان با اشاره به شكايت خود از خوانندهای كه مبادرت به خواندن تمسخرآميز آيات قرآن كريم به صورت موزيكال كرده بود گفت: دفاع از حريم قرآن كريم يك تكليف است. «عباس سليمی» از پيشكسوتان قرآنی كشورمان، در گفتوگو با خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) در پاسخ به اين سؤال كه علل اصلی و روند شكايت شما از «محسن نامجو» چگونه بوده است، عنوان كرد: بعد از طی مراحل حقوقی، دادگاه رسيدگی به جرم محسن نامجو خوانندهای كه مبادرت به خواندن تمسخرآميز آيات قرآن كريم به صورت موزيكال كرده بود، در 17 خرداد ماه سال جاری در شعبه هزار و 83 دادگاه عمومی شهر تهران تشكيل شد. وی در ادامه افزود: اگرچه بر اساس اطلاعيههای مندرج در جرايد كثيرالانتشار و به نحو مقتضی مراتب ضرورت حضور محسن نامجو در دادگاه اعلام شده بود، ولی وی در دادگاه حضور نيافت و لايحه و دفاعيهای نيز به دادگاه ارائه نكرد. اين كارشناس قرآن كريم اظهار كرد: بر اساس مقررات مندرج در قانون آئين دادرسی كيفری، دادگاه بعد از استماع اظهارات اينجانب و ارائه مستندات مجرمانه متعلق به محسن نامجو و دريافت توضيحات كتبی مفصل پس از چند روز مبادرت به صدور رای كرد و در 19 خرداد ماه سال جاری و قبل از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری، نامبرده را به اتهام توهين به مقدسات، اجرای تمسخرآميز آيات قرآن كريم و بیحرمتی نسبت به كتاب مقدس مسلمانان جهان به پنج سال حبس تعزيری محكوم كرد كه رونوشت رای صادره نيز در 13 تير ماه به بنده ابلاغ شد.
Lyrical voices hail Iranians from overseas
The Georgia Guidestones may be the most enigmatic monument in the US: huge slabs of granite, inscribed with directions for rebuilding civilization after the apocalypse. Only one man knows who created them—and he's not talking.
Photo: Dan Winters
The Georgia Guidestones Guidebook
Published by Elberton Granite in 1981: Download Complete Book [70MB PDF]
The strangest monument in America looms over a barren knoll in northeastern Georgia. Five massive slabs of polished granite rise out of the earth in a star pattern. The rocks are each 16 feet tall, with four of them weighing more than 20 tons apiece. Together they support a 25,000-pound capstone. Approaching the edifice, it's hard not to think immediately of England's Stonehenge or possibly the ominous monolith from 2001: A Space Odyssey. Built in 1980, these pale gray rocks are quietly awaiting the end of the world as we know it.
Called the Georgia Guidestones, the monument is a mystery—nobody knows exactly who commissioned it or why. The only clues to its origin are on a nearby plaque on the ground—which gives the dimensions and explains a series of intricate notches and holes that correspond to the movements of the sun and stars—and the "guides" themselves, directives carved into the rocks. These instructions appear in eight languages ranging from English to Swahili and reflect a peculiar New Age ideology. Some are vaguely eugenic (guide reproduction wisely—improving fitness and diversity); others prescribe standard-issue hippie mysticism (prize truth—beauty—love—seeking harmony with the infinite).
What's most widely agreed upon—based on the evidence available—is that the Guidestones are meant to instruct the dazed survivors of some impending apocalypse as they attempt to reconstitute civilization. Not everyone is comfortable with this notion. A few days before I visited, the stones had been splattered with polyurethane and spray-painted with graffiti, including slogans like "Death to the new world order." This defacement was the first serious act of vandalism in the Guidestones' history, but it was hardly the first objection to their existence. In fact, for more than three decades this uncanny structure in the heart of the Bible Belt has been generating responses that range from enchantment to horror. Supporters (notable among them Yoko Ono) have praised the messages as a stirring call to rational thinking, akin to Thomas Paine's The Age of Reason. Opponents have attacked them as the Ten Commandments of the Antichrist.
سالِ گذشته من مدتى را در « ت » گذراندم، در گراند هتل كه در انتهاى دوردستِ ساحل، رو به دريا قرار داشت. به دليل دود و بخارى كه از آشپزخانهها و آبهاى مانده برمىخاست و ابتذال مجلل پردههاى نقشدارى كه تنها شىء متفاوتِ روى ديوارهاىلخت خاكسترى بود و تزئينات اين تبعيد را كامل مىكرد، سخت دلتنگ بودم؛ آنگاه روزى همراه با تندبادى كه خبر از توفان مىداد، در راهرويى به سوى اتاقم قدم برمىداشتم كه بوى نادرِ دلاويزى درجا ميخكوبم كرد. دريافتم كه نمىشود از ماجراسردرآورد، اما بو، آن چنان پرمايه و آن چنان به نحوى پيچيده گلستانى بود كه به گمانم تمامى باغهاى گل وگلزارها را لخت كرده بودند تا چند قطره از آن عطر توليد كنند. اينبركتِ نفسانى آن چنان نيرومند بود كه زمانى دراز پابهپا كردم بىآن كه پيش بروم؛ آنسوى شكافِ درى نيمهباز كه تنها راه خروجِ آن بوى مست كننده بود اتاقى يافتم كه بهرغم يك نگاهِ آنى، حضور شخصيتى بس متعالى در آن احساس مىشد. چگونه مهمانى مىتوانست در دلِ چنين هتل تهوع آورى، محرابى چنين پاك به خود اختصاص دهد، بهخلوتگاهى چنين مهذب تكامل بخشد و برج عاجى منزوى از رايحه دلاويز برپا كند؟ صداى پاهايى، ناپيدا از سرسرا و پيشتر از آن، حرمتى تقريباً مذهبى مانعم شد كه باآرنج در را بازتر كنم. به يكباره، بادِ خشمگين، پنجره فكسنى راهرو را درهم شكست،بادى شور با موجى گسترده و تند به درون وزيد و آن عطر گلستانى غليظ را بىآن كه بهكلى در خود غرق كند، در هوا پراكنده كرد.
من هيچ گاه مقاومت ظريف آن عطرِ اصيل را از ياد نخواهم برد كه با جان مايه خود بربوى آن باد گسترده فائق آمد. وزش باد، درِ اتاق را بسته بود و به ناگزير به طبقه پائين رفتم.اما حاصلِ بخت و اقبالِ بد و آشفته اين بود: وقتى درباره ساكنان اتاق 47 (چون آنموجودات گزيده نيز مثل ديگران شماره داشتند) پرس و جو كردم، تنها اطلاعى كه مديرهتل توانست پيدا كند، مشتى اسمِ آشكارا مستعار بود. تنها يك بار صداى متين و لرزان وموقر و آرام مردانهاى را شنيدم كه گفت: «ويولت»، و صداى آهنگين فوق طبيعى زمانهاىرا كه پاسخ داد: «كلارنس». به رغم اين دو نام انگليسى، بنا به گفته كاركنان بومى هتل بهنظر مىرسيد كه غالباً به زبان فرانسوى حرف مىزنند - و بىهيچ لهجه خارجى.
چون غذايشان را در اتاقى خصوصى مىخوردند، نمىتوانستم ببينمشان. تنها يكبار، در طرح و خطوطى محو، آن چنان به نحوى روحانى نمايان، آن چنان به نحوى يگانه مشخص كه در ذهنم به صورت يكى از متعالىترين مظاهر زيبايى باقى مانده است، زنىبالا بلند را ديدم كه از نظر دور مىشد، چهرهاش گريزنده، اندامش لغزان در روپوشىدراز و پشمين به رنگ قهوهاى و صورتى.
چند روز بعد، همان طور كه از پلكانى كاملاً دور از آن راهروى اسرارآميز بالامىرفتم، بوى خوش خفيفى، به طور قطع همانند همان بوى بار اول را حس كردم. بهسمت راهرو پيش تاختم و همين كه به آستانه در رسيدم، هجومِ همان عطرهاى وحشىكه مثل موجودات زنده مىغريدند و مردم پرمايهتر مىشدند، كرختم كرد. از ميانِ درِكاملاً گشوده، آن اتاق بىمبلمان انگار دل و رودهاى بيرون ريخته بود. چيزى حدود بيست شيشه كوچك شكسته روى پاركت كف اتاق، آلوده به لكههاى خيس، پخش و پلابود. مستخدم بومى كه داشت كف اتاق را كهنه مىكشيد گفت «امروز صبح رفتند.عطردانها را شكستند تا كسى از عطرشان استفاده نكند، نمىتوانستند همه را درچمدانهايشان كه انباشته از اجناسى بود كه از اين جا خريده بودند جا دهند. چه وضعبلبشويى!» من يكى از عطردانها را كه هنوز چند قطرهاى در آن مانده بود قاپيدم. اينقطرهها كه از چشم آن مسافران مرموز دور مانده بود، هنوز اتاقم را عطرآگين مىكنند.
من در زندگى ملالآور خود، روزى از عطرهاى تراويده از دنيايى كه آن قدر دلاويزبود مست شدم. اينها مناديان زحمت افزاى عشق بودند. ناگهان خود عشق آمده بود، باگلهاى سرخش و فلوتهايش، تنديسگر، كاغذين جامه، دربسته كه هر چيز پيرامونخود را معطر مىكرد. عشق با تندترين نَفَسِ انديشهها درهم آميخته بود، نَفَسى كه بى آنكه عشق را تضعيف كند، لايتناهىاش كرده بود. اما من از خود عشق چه مىدانستم؟ آيامن، به نوعى به رازش پى برده بودم؟ دربارهاش آيا چيز ديگرى مىدانستم جز آن عطراندوهش و بوى عطرهايش؟ آنگاه، عشق رفت و عطرها از عطردانهاى خرد شده، باغلظت نابترى بيرون تراويدند. رايحه يك قطره تضعيف شده، هنوز كه هنوز استزندگىام را بارور مىكند.
* مجموعه كاملِ داستانهاى كوتاه مارسل پروست با ترجمه يوآخيم نوىگروشل در آوريل سال 2001 از سوى انتشارات كوپراسكوايرپرس انتشاريافت. داستانِ كوتاهِ كوتاهِ «خاطره» كه پيش از آن يعنى تا همين دو سالگذشته به زبان انگليسى ترجمه و منتشر نشده بود، نخستين بار در اينمجموعه به چاپ رسيده است.
Mahmoud Ahmadinejad (Persian: محمود احمدی نژاد, Mahmūd Ahmadinezhād mæhmuːd-e æhmædiː-neʒɒːd (help·info); born 28 October 1956[citation needed]) is the sixth and current President of the Islamic Republic of Iran. He became president after winning the 2005 presidential election and was elected to a second term in 2009 after a disputed election.[1] Many Iranians are involved in ongoing mass protests claiming election fraud and other abuses.[2] Despite his title, he does not hold the highest constitutional office in Iran, which belongs to the Supreme Leader of Iran (Ali Khamenei), who is also the commander-in-chief of the armed forces of Iran, according to Article 113 of the Constitution of Iran.[3] Prior to becoming president, Ahmadinejad was mayor of Tehran and governor general of Iran's Ardabil Province.[4]
The legitimacy of his presidency has been widely questioned by a number of influential Iranian politicians, traditional clerical circles[5] and Iranian major parties, including Islamic Iran Participation Front and National Confidence Party.[6][7] Ex-prime minister Mousavi, former president Khatami, former parliament speaker Karroubi and Grand marja Yousef Sanei[8] are among those who called the government illegitimate.[9][10] Several western governments and international bodies have questioned the legitimacy of 2009 presidential election result too. [11]
Ahmadinejad has been a critic of the United States and Israel, and backs strengthening Iran's relations with Russia, Venezuela, Syria, and the Arab states of the Persian Gulf.[12][13] During his term, Iran has also been the largest regional aid donor to the Islamic Republic of Afghanistan.
Ahmadinejad claims that Iran's nuclear program is for electricity generation and not for nuclear weapons development. Under his leadership, Iran has refused to end nuclear enrichment despite United Nations Security Council resolutions calling for it to do so.[14] Ahmadinejad argues that the sanctions imposed by the West over Iran's nuclear enrichment are illegal and that Iran will continue to abide by International Atomic Energy Agency monitoring of its nuclear program, though it has not followed through on this promise.[15]
According to a speech translation disputed by the Iranian government, Ahmadinejad has called for the dissolution of the state of Israel.[16][17] He also calls for free elections in the region. He believes that the Palestinians need a stronger voice in the region's future.[18][19]
One of Ahmadinejad's most controversial statements was one in which, according to the initial Islamic Republic of Iran Broadcasting translation, he called for the "occupying regime" to